اختلافات يادگيري و بهداشت رواني

مترجم: فاطمه عبدي - فاطمه مهدي فر



گستردگي و پيچيدگي ابعاد گوناگون بهداشت رواني ، همراه با اختلالات يادگيري ، ساليان زيادي است که در مرکز توجه تحقيقات قرار دارد و تاکنون ، مطالعات فراواني براي ارائه ي خدمات به افرادي که به نوعي دچار اختلالات يادگيري بوده اند ، انجام پذيرفته است. شيوع اختلالات رواني در افرادي که به ناتواني هاي يادگيري مبتلا هستند ، بسيار بالاست و دامنه ي آن ، از 20 تا 40درصد از سال هاي 1970 تا 2000 متغير بوده است. در مقابل ، اين اختلالات و ناتواني در يادگيري ، بين مردم عادي حدود 10 تا 25درصد است.
ارزيابي هاي متفاوتي در مورد کساني که هم داراي اختلالات رواني و هم مبتلا به اختلالات يادگيري بوده اند، صورت پذيرفته است که اين تفاوت ها ناشي از اختلاف در جمعيت هاي نمونه در هر مطالعه ، روش هاي متفاوت تحقيقي ، و شمول يا حذف رفتارهاي نابهنجار بوده است. استفاده از طبقه بندي هاي 10 - ICD و DSM - IV ، به تشخيص انواع اختلالات رواني در افرادي که داراي ناتواني هاي يادگيري هستند، کمک شاياني مي کند.
پيشرفت برنامه هاي سنجش رواني براي بزرگسالان مبتلا به اختلالات يادگيري ، به مصاحبه ي باليني استاندارد شده نياز دارد. پزشکان اين گروه از افراد ، به پرستاران و مراقبين بيماران متکي هستند تا اطلاعات کافي و مورد نظر آن ها را به جاي فرد بيمار، در اختيارشان قرار دهند. بنابراين دقت در اين روش ، به تجربه و شناخت مراقبين و پرستاران بيمار بستگي دارد .
استفاده از ابزار و تجهيزات نمايشي پيشرفته نيز ، در تأمين اطلاعات صحيح براي روان کاوان و پزشکان به منظور تشخيص صحيح بيماري ، اهميت خاصي دارد. براي مثال ، « صفحه نمايش ريس » (1) براي تشخيص رفتارهاي نابهنجار ، و « ابزار روان شناسي عقب ماندگان ذهني بزرگسال » (2) (PIMRA) براي تشخيص مشکلات اين گروه از بيماران مناسب است.
به دليل مشکلاتي که در ايجاد ارتباط با تعدادي از مبتلايان به اختلالات يادگيري وجود دارد ، و هم چنين شناسايي و تشخيص صحيح بيماري براساس گزارشات مراقبين و پرستاران ، استفاده از چارچوبي سازمان يافته الزامي است که مي تواند شامل اين موارد باشد : نمايش فيلم براي مبتلايان به اختلالات رواني ، مصاحبه هاي باليني با افرادي که داراي اختلالات يادگيري هستند همراه با پرستاران و مراقبين آن ها ، و مطالعه ي کامل جنبه هاي رفتاري و اجتماعي زندگي بيماران.
در درمان افراد مبتلا به اختلالات يادگيري ، متأسفانه توجهات کافي مبذول نمي شود. مثلا در بسياري موارد ، درمان هاي روان گردان ، به جاي اين که در درمان بيماران رواني به کار رود، براي درمان اختلالات رفتاري ، يا براي افراد مبتلا به اختلالات يادگيري که هيچ گونه بيماري رواني نداشته اند، به کار گرفته شده است. کارايي روان درماني براي افراد مبتلا به بيماري هاي رواني و اختلالات رفتاري هنوز مورد ترديد است و به مطالعه ي بيشتري نياز دارد. براي درمان اختلالات رفتاري در افرادي که داراي اختلالات يادگيري هستند ، از روش هاي رفتار درماني و رفتار شناختي استفاده مي شود و مقالات علمي که روي تشخيص هاي دوگانه - هم اختلالات رواني و هم اختلالات يادگيري - تکيه کرده باشند، بسيار نادر هستند. براي مثال، آموزش رفتار درماني در کاهش اضطراب افرادي که مبتلا به اختلالات يادگيري يا افسردگي هستند، مؤثر بوده است و نيز استفاده از روش رفتار شناختي در افرادي که داراي اختلالات يادگيري همراه با خشم هستند ، مي تواند خشم آنان را در طولاني مدت کنترل و درمان کند.
به دليل رابطه ي مشاهده شده بين ضعف مهارت هاي اجتماعي با آسيب شناسي رواني، برطرف کردن کمبود مهارت هاي اجتماعي براي افراد مبتلا به اختلالات رفتاري - رواني بسيار حائز اهميت است ؛ گر چه مقالات اندکي در رابطه با تربيت مهارت هاي اجتماعي اين افراد وجود دارد.
درباره ي افرادي که تشخيص هاي دوگانه در مورد آن ها ارائه شده است ( بيماري هاي رواني و اختلالات يادگيري ) نيز مقالات اندکي وجود دارند. مقالات موجود هم دربر گيرنده ي انواع مداخله گرها، به جز مداخله گر مناسب هستند. از سوي ديگر، همين آثار اندک چاپ شده در اين حوزه که به عنوان دانش پايه محسوب شده اند، مستقيما در ارتباط با نيازهاي پاسخ داده نشده ي اين افراد اين گروه هستند. نيازهاي متفاوت اين افراد عبارت اند از : آموزش مهارت هاي گوناگون براي زندگي کردن، کمک از طريق ايجاد ارتباط با کمک براي داشتن زندگي اجتماعي و درگير بودن با آن و در نتيجه افزايش اعتماد به نفس در آنان ، تشخيص اختلالات رفتاري و روان شناختي آنان ، و در نهايت ، حمايت و آموزش مراقبان ، پرستاران و اعضاي خانواده ي آنان.
تمام افراد مبتلا به اختلالات يادگيري بايد به خدمات عمومي دست رسي داشته باشند و براي رسيدن به اين هدف ، بايد از همه ي آحاد مردم بهره جست. شخصي که هم داراي اختلالات يادگيري و هم داراي بيماري رواني است ، نه تنها به اين خدمات دست رسي داشته باشد ، بلکه بايد همانند افراد ديگر با او رفتار شود. اما گزارش ها حاکي از نارضايتي اين عزيزان است. تعدادي از عوامل نارضايتي آن ها عبارت اند از :
- کمبود مهارت متخصصان بهداشت رواني براي ارزيابي و حمايت افراد مبتلا به اختلالات يادگيري ؛
- درک ناکافي از تأثير بيماران رواني روي افراد مبتلا به اختلالات يادگيري ؛
- عوامل ناخوشايند محيطي.
در هر حال از بعد عملي ، خدمات عمومي و خدمات تخصصي بهداشت رواني مي تواند براي اين گروه از افراد مثمرثمر واقع شود. با چشم اندازي به آينده ي خدمات پزشکي براي افرادي که تشخيص دوگانه در مورد آن ها انجام پذيرفته است، مي توان پيشنهادات زير را ارائه کرد:
- بسط دانش پايه در مورد تجربه ها و اتفاقات زندگي افرادي که هم دچار بيماري هاي رواني و هم اختلالات يادگيري بوده اند. اين عمل براساس گزارش اتفاقاتي که طي دوران ارائه ي خدمات به اين گروه از افراد رخ داده اند، مي تواند استوار باشد.
- تعيين مواردي که متخصص هنگام ارائه ي خدمات رواني ، بر سر دوراهي قرار مي گيرد.
- تدوين و آزمايش الگوهاي نظري در مورد عوامل ايجاد کننده ي بيماري رواني در افراد مبتلا به اختلالات يادگيري.
- تحقيق و بررسي در مورد تأثير استفاده از مداخله گر هاي دارويي ، رفتاري ، شناختي و ساير مداخله گرها، به صورت مشترک در درمان بيماران.
- ارزيابي مداخله گرهاي طولاني مدت در شرايط خاص و هم چنين ، عملکرد چند متخصص به طور هم زمان.
- ارائه گزارش هايي از پرستاران و مراقبين بيمار که خود مي تواند روشنگر تنوع و پيچيدگي خدمات باشد. هم چنين ضروري است ، براي انجام بهتر تمرين هاي اين گروه از بيماران، بر آموزش هاي لازم ، تأکيد بيشتري کرد.

پی نوشت :

1.Reiss screen
2. (Psychology Instrument for Mental Retarded Adult)

منبع:
Learning disability and mental heath. Journal of learning disabilities: Vol. 8 (1) 5 - 11 ; 2004.
منبع: برگرفته از مجله مشاور مدرسه شماره ي 8